سرطان حنجره
سرطان حنجره، رشد خارج از کنترل سلول های بدخیم در حنجره و بافت های اطراف آن می باشد. حنجره، اندام تولید صدا در انسان است. حنجره یک عضو توخالی و متشکل از
چندین غضروف، در جلوی گردن می باشد که تارهای صوتی را در خود جای داده است .
حنجره در نفس کشیدن، صحبت کردن و بلع غذا نقش مهمی ایفا می نماید. تشخیص هر چه سریع تر سرطان حنجره در مراحل اولیه، باعث موفقیت بیشتر درمان و کاهش عوارض
آن می گردد.
ادامه مطلب
تشخیص سرطان حنجره
حنجره یک اندام اساسی در بدن انسان است که وظیفه تولید صدا را بر عهده دارد. لذا هر تغییر در صدای انسان می تواند از علائم ابتلا به بیماری سرطان حنجره باشد. می توان گفت هر گونه تغییری در صدای انسان می تواند از علائم اولیه تشخیص سرطان حنجره باشد.
ادامه مطلب
تصمیم گرفت سکوت کنه. می گفتم چرا هیچ چیزی نمی گه؟ چرا هیچ کاری نمی کنه؟
حالا اما معنی سکوتش رو خوب درک می کنم. با تمام اختلاف ها و تفاوت هایی که وجود داره با سکوتش حمایتم کرد و من رو مجبور به انجام کاری که علاقه ای بهش نداشتم نکرد.
شنیدید میگن فلانی حرفش خیلی اعتبار داره؟ پشت سکوت پدرم خیلی حرفه. نمی خوام سکوتش بی اعتبار بشه.
آویشن و پونه _ دولیوانسیاه دانه_ چهار لیوان
آب نمک_ 6 بار قرقره
نشاسته ذرت و عسل_ یک لیوان
آب و عسل_ یک لیوان
آب و عسل و خاکشیر_ دولیوان
آب و سرکه سیب_ یک بار قرقره
البته این هم بگم واحد لیوان من دو واحد لیوانای معمولی هست-_-
خلاصه همه اینها رو از دیروز صبح دارم میخورم تا بلکه صدام دوباره برگرده (گلو درد و گوش درد اولویت ندارند فعلا) ..خیر سرم امروز آخرین ارائه درس بیو مکانیکم بود ...میخواستم عالی باشه .
به استاد میگم اگر صلاح میدونید با این صدا جا به ج
متن آهنگ بغض متین دو حنجره
راه میوفتم توی کوچه های شهرهمه جا دنبالِ تو میگردمخیلی وفتِ که ندیدمت توروبا خیالت این روزا سر کردمبعده تو صدام یه بغضی دارهکی میفهمه هر کسی غمگینمتنها دل خوشیم همینه گاهیهنوزم توو خواب تورو میبنیم
ادامه مطلب
حنجره که تنه تولیدکننده نغمه در مردم است درون لحظه بلوغ به علت فراز روبیدن مدل هورمون مردانه یا تستوسترون رشد می کند. رشد کردن و محکمی یافتن نخ های صوتی درون حنجره باعث بم تر شدن نغمه می شود. این رشد زننده طناب های صوتی درون مبدا ممکن است باعث شود صدای پسر نوجوان نخراشیده شود که معمولا فقط چند ماه طول می کشد و به تدریچ فرد با آن تطبیق می نرم. افراد تو زمان های متفاوتی کبیر می شوند و بنابراین این تغییرات لحن تو فدایی پسران زودتر و درون برخی دیگر
یکی دیگر از فیزیکدانانی که استیکر شدند، اینشتین است که البته نیاز به معرفی ندارد. میراث جاودانهاش نظریه نسبیت خاص و عام است که عدهای فکر میکنند این نظریهها را میفهمند و یا شاید بهتر است بگویم تظاهر میکنند که میفهمند چون در واقع نمیفهمند! نه اینکه نفهمند، بلکه نمیفهمند که نمیفهمند؛ البته منظورم از اینکه میگویم نفهمند این نیست که خدایی نکرده در کل نفهمند، بلکه این نظریه را نمیفهمند؛ البته این احتمال هم وجود دارد که کلا ن
هیأت خلوتی داشتند. خیلی خیلی خلوت. یک اتاقکی بود، یک پارچه ی سیاه، یک دستگاه صوتی و دو سه تا دلسوخته. یکی که چهارزانو هم نشسته بود، چشم هایی بادامی داشت؛ مانند افغانی ها. صلابت خاصی در چشم هایش موج می زد. حدس می زدم رئیس هیأت، او باشد. یک دلسوخته ی دیگر که ریش پرپشتی داشت، آمد دستگاه را روشن کرد، دو زانو نشست و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. «سین» را توک زبانی ادا می کرد. سوز عجیبی در صدایش بود که شعله اش، دل مرا به آتش می کشید. اخلاص، از حنجره ا
هیأت خلوتی داشتند. خیلی خیلی خلوت. یک اتاقکی بود، یک پارچه ی سیاه، یک دستگاه صوتی و دو سه تا دلسوخته. یکی که چهارزانو هم نشسته بود، چشم هایی بادامی داشت؛ مانند افغانی ها. صلابت خاصی در چشم هایش موج می زد. حدس می زدم رئیس هیأت فاطمیون، او باشد. یک دلسوخته ی دیگر که ریش پرپشتی داشت، آمد دستگاه را روشن کرد، دو زانو نشست و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. «سین» را توک زبانی ادا می کرد. سوز عجیبی در صدایش بود که شعله اش، دل مرا به آتش می کشید. اخلاص، از
کلاسهای آنلاین کمترین مزیتش این بود که من یک ماه حنجره و اعصابم به بهترین شکل حفظ شد. امروز فردا آخرین جلسه هاست. گاهی به مدیرم نگاه میکردم می دیدم خطوط چهره ش انقدر عمیق شده از بیخوابی و خستگی زیباترش کرده بود و بداخلاق تر البته.
تو تاریکی شب نشستیم زل زدیم به چراغ های کوچک ..به خانه های پر نور شهر ..گفتم چی میشد یکی از این خونه ها مال ما بود ..دلمون خوش بود....
دلم اون شب به بودنت خوش بود هرچند که می دونستم رفتنی ،رفتنی است.
دلم گرفته است حوصله نوشتن ندارم .احساس امنیت ندارم ....
اختلال لکنت
گرفتگی و لکنت زبان اختلالی است که در سن ۲ تا ۶ سالگی شایع بوده و اگر والدین نسبت به درمان آن اقدام نکنند ، کودک تا بزرگسالی این مشکل را با خود به همراه خواهد داشت. با مراجعه به گفتار درمانگر می توان این مشکل را برطرف کرد.
سکته مغزی و آسیب های ناشی از بیماری های مغزی
سکته مغزی و بیماری های مغزی می تواند منجر به اختلالات گفتاری در افراد مسن شود. بهترین زمان برای درمان این افراد در ۶ ماه اول پس از بیماری است. با مراجعه به گفتار درما
این دیر اومدن به جلسات بد جوری اعصاب خرد کن شده. یه سری افراد واقعا فکر می کنند وقتی دیر می آیند به جلسه کلی کلاس دارند. نمی دونم چرا نمی فهمند که توهین به بقیه است. واقعا کسی این حس را داره که کلاسش بالا می ره با دیر اومدن به جلسات؟؟؟!!!
عجبا
تمامِ راه
فکر اتصال اندیشه ی آب به آینه بودم.
صحبتِ تو
نشناختنِ سر از پا بود،
من فکرِ فردای هنوز نیامده بودم!
قرار بود لباس های زمستانی ام
دست های تو باشند؛
باران زد و باد ریخت بر سرم خاکِ حنجره ها را،
قرار عاشقانه ی آب و آینه را،
من بهم زده بودم!چقدر به سنگ ها اعتماد هست؟
آیا هست؟!
کِنار هم، من هفت - سنگ را چیده بودم!
/.///-/
مولانای جان با حنجره ی همایونی:
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای چاره در من چ
راستش را بخواهید فرار میکنم. از خودم فرار میکنم. از نوشتن فرار میکنم. از روبرو شدن با دیگران فرار میکنم. از انجام دادن کارهایم فرار میکنم. پشت گوش میاندازمشان. اعصابم خط خطی شده. حوصلهی هیچکس را ندارم. دلم اتاقم را میخواهد. دلم سکوت مطلق میخواهد. دلم تنها ماندن برای ساعتهای طولانی میخواهد. همانطور که قبل از این هر روز تجربهاش میکردم. نمیدانم از دست این همه جمعیت به کجا فرار کنم. نمیدانم کجا بروم که کسی حرف نزند. کجا
آدمها از وقتی می فهمند می شود رفت، راه می افتند و می روند و می روند و می روند.
تا وقتی خسته شان می شود.
شاید هم آینده نگر می شوند.
بعضی هم یکمرتبه پیر می شوند.
و آنجایی که می ایستند می شود خانه شان.
وگرنه مسافرخانه یک دروغ بزرگ است. مسافرها هرگز خانه ای نداشته اند.
آن موقع ها که دانشجوی کارشناسی بودم فکر میکردم که دانشجوهای کارشناسی و بالاخص دکتری خیلی چیز بلد هستند و میفهمند.
الان که خودم تجربه میکنم میفهمم که دانشجوی دکتری بیچاره خودش بهتر از هر کسی میداند که چه قدر چیز نمیفهمد!
میفهمد که چه قدر دنیای علم وسیع است و دانش ما اندک
بدجوری احساس چیز کم بلد بودن میکنم.
متنفرم از لحظه ای که برای اولین بار باید خودم را معرفی کنم.
دست ها را مشت میکنم تا لرزشش پنهان بماند،صدا را بلند میکنم به امید اینکه رسایی صدا،لرزش احتمالی آن را کاور کند!
بعد از ساعتی،بدن روال عادی خود را از سر میگیرد،قلب تپش عادی دارد،کوه یخِ دستانم آب شده و لرزش حنجره جای خود را به بغض داده،بغضی ناشی از ناتوانایی،ناتوانایی که باعث میشود علی رغم دانسته هایت تمام مدت کلاس را در سکوت و سکون سپری کنی.
صبح رفتم سر کلاس
چشمهای هیچ کدامشان به قاعده نبود....
حرف داشت...
کمی که گذشت دیدم نه اینطور نمیشود
گفتم میخواهید غر بزنید
شروع کردند انقدر حرف داشتند، که امان نمیدادند یکی حرف بزند بعد دیگری شروع کند...
صدایشان بالا رفته بود خود زنی میکردند...اعصاب درست درمانی هم که ندارند
ته همه حرفهایشان گفتهام بروید حرف بزنید با همه اینها که نام بردید، با آرامش بگویید جواب میدهد...
ولی قطعا حرفم اثر نمیکند وقتی خودم تمام حرفهایم را پشت ح
بدبین شدهام خیلی. همه در نظرم از من پایینتر اند. کارهای همه بد اند؛ غلط اند. همه نادرست میگویند جز من. فقط راه و سِلک من درست است. گناه کنم، بغل دستیام درحال همان کار باشد کار او غلط است و کار من به جا. اخلاقیون میگویند عُجب و تکبر داری. طبیبها میگویند از سودای بالا است. فقیه میگوید سوء ظن حرام است و عُجب. سیاسیون حرفم را نمیفهمند؛ که مشکل است.حوصله ندارم.کات.
جوشانده دارچین:
تببر سریع، مقوی سینه و حنجره، افزاینده فشارخون، رافع دلهره، ضدسرماخوردگی و بوی دهان. دو لیوان آب را روی چند تکه چوب آسیاب نشده دارچین درون قوری فلزی بریزید. پس از جوشاندن محتویات، آن را دو تا سه ساعت روی سماور بگذارید تا با بخار دم بکشد.
ادامه مطلب
تو《 بلندگو》قرآن بذاری پخشش میکنهموسیقی حرامم بذاری پخشش میکنهندای وحدت یا تفرقه؟! فحش یا تمجید؟! حرف حق یا باطل؟! براش هیچ فرقی نداره.نون خشکی صدا بزنه یا پلیس راهنمایی رانندگی؟سر ظهر و نیمه شب باشه یا نباشه؟جلو بیمارستان و مدرسه باشه یا تو بیابون برهوت؟و و وحالا یه سوال جدیبه نظر شما بلندگو اگه درک و شعور داشت، این کارا رو میکرد؟؟؟!!!ما آدما که ادعای شعور داریم چرا...؟!
خیالِ راحت چه صدایی دارد؟ اگر بخواهی به کسی بگویی «من خیالم راحت است» چه میگویی؟ از چه واژههایی کمک میگیری؟
من میگویم خیالِ راحت کلمه ندارد؛ اما صدا دارد. صدای پیانو میدهد. کمی بعد از نتِ دوِ میانی، حال و هوای خیالْراحتی شروع میشود. امتحان کردنش مجانیست!
من اگر خوشحال باشم میروم سراغ آکاردئون. آکاردئون انگار خوب میفهمد خوشحالی چیست. تا بهش دست میزنی صدای «خوشحالی» میدهد. فکر میکنم آکاردئون زبان آدمیزاد را میفهمد. خوب
«٦٩»وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ گروهى از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند،ولى جز خودشان را گمراه نمىکنند و(این را)نمىفهمند. نکتهها: سیماى تهاجم فرهنگى و توطئههاى دشمن براى بىدین کردن مسلمانان را در این آیه و سه آیهى بعد مىبینیم.این آیه خبر از کینههاى مکتبى،
ادامه مطلب
انسی زیر لب زمزمه می کند :
« زندگی را فرصتی آنقدر نیست
که در آیینه به قدمت خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گزین کند . »
شاملو گفته اینا رو ...
یکی گفته که می دونسته خیلی چیزا رو...
یادم باشه که باید بجنبم هر کاری باید بکنم، بکنم...
گورپدر اونایی که نمی فهمند... گور پدر اونایی که حسودند ... گور پدر اونایی که هیچی نمی دونند ولی ادعاشون گوش فلک رو کر کرده...
لین چی استاد بزرگ ذن میگوید: برادرانی که در راه هستید، باید بدانید که در واقعیتِ بودیسم چیز فوق العاده برای انجام دادن وجود ندارد. شما باید طبق معمول خود زندگی کنید و حتی نباید سعی کنید کار خاصی انجام دهید.لباس می پوشید و غذا می خورید و وقتی خسته شدید می خوابید. بگذارید نادان ها به ما بخندند، خردمندان منظورم را میفهمند.
ادامه مطلب
بررسی حنجره انسان از نمای جنبی بر روی مولاژ!
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
دریافت ویدئو!مدت زمان: 1 دقیقه 15 ثان
وإذا قیل لهم لا تفسدوافی الارض قالوا إنما نحن مصلحون، ألا إنهم هم المفسدون و لکن لایشعرون، وإذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا أنؤمن کما آمن السفهاء ألا إنهم هم السفهاء و لکن لایعلمون.» سوره بقره، آیات ۱۱، ۱۲، ۱۳ • وچون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید گویند: ما همین اصلاح کنندهایم آگاه باشید که آنان همین مفسدند و لیکن نمیفهمند. و چون به آنان گفته شود ایمان آورید چنانکه مردم ایمان آوردهاند گویند: آیا ایمان آوریم چنانکه نابخردا
بادام شیرین از نظر طب قدیم ایران کمی گرم و تر است .
1) بادام ملین بوده و روغن بادام ضد یبوست است مخصوصا از روغن بادام می توان رفع یبوست برای بچه ها استفاده کرد .
2)بادام سینه را نرم می کند .
3)شیر بادام برای رفع سرفه ، ناراحتی حنجره و تنگی نفغس مفید بوده و خلط آور است .
4) بادام برای درمان زخم روده ها و مثانه و اسهال مفید است .
ادامه مطلب
داستان این نیست که فقط دانایان میفهمند و چون دیگران نمیفهمند پس ایشان در رنجاند. داستان این نیست که ایشان در نورند و دیگران در ظلمتاند و پس ایشان از ظلمت دیگران در رنجاند. نه، رنج از این است که درک به ظرف عمل نمیریزد و مست نمیتواند دیگران را مست کند و نوردیده نمیتواند نور بتاباند و موسیقیشنیده نمی تواند دیگران را برقصاند.
دانایان در رنجاند چون داناییشان حرف است و خردشان در پستوهای نهان احتکار شده است و نمیخواهند، پس نمی
یه عده ای هم هستند که طوری رفتار می کنند که همه جز خودشون احمق به نظر بیان
فکر می کنند فقط خودشون توانایی انجام یه کاری رو دارند و بقیه همیشه باید نیازمندشون باشند
فقط خودشون دانای کل هستند و بقیه هیچی نمی فهمند
کافیه یه بار بدون گفتن بهشون خودتون مشغول به کار بشید و می بینید که نه تنها طرف بهتر از شما نبود و چه بسا داشت فقط به نفع خودش کارهارو پیش می برد
به جای کمک فقط داشت ازتون استفاده می کرد
و اون لحظه که دستشون رو می کنی چقدر خوبه !
یک چیزی از یک جایی انگار دارد چنگ میزند تا خودش را به یک بالایی برساند. آن چیز از جنس فکرهای فصلی و موهومات قلبی است. آن جا؛ حنجره و گلوی یک ذهن مفلوک است که پر از خراش چنگها شده است. و آن بالا... آن بالا... .
چارلی یک بار یک محشری درمورد لکنت نوشته بود؛ کشتی درون بطری! آواهایی که خود را میرسانند اما پشت دندانها گیر میکنند.
حقیقتا نفسم گرفت!
غیرممکن احمقانهی ناشی از ترس. ترس زاییدهی زندگی بین آدمها، و استعداد شگرف این گونهی انگار خلق
بسیج و بسیجی در شعر و ادب
بسیج عطری است آسمانی که از جوانه های تراوش می شود و پایگاهی است برای مُشت های گره شده./ بسیج حنجره ای است سوزان بر ای سرودن حماسه های سترگ و خورشیدی است تابناک برای شب های سرد و تاریک و وحشت زا. بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه های خیس آسمان.
بسیج لشگر حسین مظلوم است در روز عاشورا و رگبار اللّه اکبر و فریاد تکبیرها./بسیج میعادگاهی است برای کبوتران سرخ دلی که دل هایشان برای
حجت الاسلام و المسلمین محمد احمدیوسفی مدیر مسئول نشریه خرما در پیج اینستاگرام نشریه خرما نوشت :
بی مهری نسبت به فرزند شهید شهسواری
شاید کسی باور نمی کرد آن حنجره تربیت شده مکتب حسینی در اسارت رژیم بعث آنطور رجز میخواند و از اسلام و مکتب شیعه دفاع میکرد روزی فرزندش مورد بی مهری قرار گیرد.
ادامه مطلب
❤️پیامبرصلی الله علیه و آله : أجوَدُکُم مِن بَعدِی رَجُلٌ عَلِمَ عِلما فنَشَرَ عِلمَهُ ؛پیامبر صلی الله علیه و آله :بخشنده ترین شما پس از من ، کسى است که دانشى بیاموزد ، آن گاه دانش خود را بپراکند .
«من معلم هستم»
هرشب از آینه ها می پرسم :
به کدامین شیوه ؟
وسعت یادِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب دریاچه یِ عشق؟
غرق دریای تفکر بکنم؟
با تبسّم یا اخم؟
«من معلم هستم»
نیمکت ها نفس گرم قدم هایِ مرا می فهمند
بال هایِ قلم و تخته سیاه
رمز
امشب بالاخره نامه رو شروع کردم.
براش نوشتم که حس ورتر رو دارم. هرچند که لوته ای رو از دست ندادم.
+ عزیزدلم
برایت خوانده بودم "بنشین رفیق تا که کمی درد دل کنیم/اندازه ی تو هیچکس مهربان نبود/اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند/ هرگز کسی هرآنچه که می گفت آن نبود"
یادمه پارسال وقتی نشسته بودیم توی زیرگذر میدون ولیعصر براش خوندم.
حالا میخوام حرف بزنم. می خوام بگم این چهارماه چی بهم گذشت که سکوت کردم و دوباره از همه دورتر شدم.
براش سوال شده بود...
این که چطور همه توی مشهد با امام رضا (ع) حرف می زنند و همه هم می فهمند که امام به حرفهاشون گوش می کنه...
کسی نمی گه الان امام رضا (ع) سرش شلوغه و وقت نداره به حرفهای من گوش کنه....
کسی نوبت نمی گیره با امام رضا (ع) حرف بزنه...
اصن چجوری امام رضا (ع) در یک لحظه با هزار نفر حرف میزنه؟!.....
شب میشه...
خواب می بینه توی مشهده و جلوی هر زائر یه امام رضا نشسته:)
دیگه سوالای ذهنش تموم میشه:)
مشاور انتخاب رشته رتبه ام را میپرسد و من هول میکنم و میگویم هزار و هشتصد. تازه تا میخواهم نفس راحتی بکشم که گفتمش و تمام شد میگوید افرین! و من میفهمم که رتبه را اشتباه گفته ام چون مال من افرین ندارد. صفر دوم را هم اضافه میکنم و باز از همان موقع تا به حال بغضم میگیرد.
تنها درسی که از کنکور گرفتم این بود که ای بسا مثل سگ تلاش میکنی و نتیجه تلاشت پودر میشود. همین. حالا هم جر خواهم داد حنجره ای را که زیر گوشم بگوید: عرق سعی محال است که گوهر نشود!
عرق
از بس عادت کردیم همیشه از زائر این سؤال بیخود را بپرسیم؛ "دستت به ضریح رسید؟ توانستی ضریح را ببوسی؟" رفته رفته خیلیها هدف اول و آخر زیارت را در همین دیدند که جواب آبرومندی برای این سؤال داشته باشند! می روند خودشان را به هر زوری که شده به ضریح می رسانند تا اگر کسی از آنها پرسید، که صد البته خواهد پرسید، با افتخار بگویند: بله دستم رسید و بوسیدم ضریح را. کاش این سؤال بیخود باب نمی شد، و خیلیها را به اشتباه نمی انداخت که: هر زورش بیش اجرش بیشتر! هر که
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
آیا خدا صدامو می شنوه؟ : ساده سازی مفاهیم اعتقادی و پاسخگویی به سوالات دینی
آیا خدا صدامو می شنوه؟ از (مجموعه بچه ها می فهمند) : زهرا احمدی، اندیشه و فرهنگ جاویدان
معرفی:
مجموعه بچه ها می فهمند با هدف ساده سازی مفاهیم اعتقادی و پاسخگویی به سوالات دینی کودکان تالیف شده است. این مجموعه در قالب داستانی و با نگاه روانشناسانه، دغدغه شما گرامیان در خصوص سوالات و کنجکاوی های فرزندان تان را برطرف می سازد، سوالاتی که گه گاه در چند نسل متوالی بی پاسخ
این روزا همه دنبالِ حالِ خوبند
همه دنبالِ این اند که بفهمند چی حالشون رو خوب می کنه
من هم یکی مثل بقیه
دنبالِ یه حال خوبِ مدام ام
به دنبالِ شرابی هستم که مستیِ اون دائمی باشه
البته برای یافتنِ اون شُربِ مدام خیلی نباید خودم رو به زحمت بیندازم
لطافتِ چادرت وقتی بین دست ها و چشم هام قرار میگیره
عطر مجهولی که با حضورت در هوای اطرافم استشمام می کنم
طعمِ یه لیوان آب که تو ساقیِ اون باشی
تصویر واقعی و زنده از شمایل دلربای تو روبروی خودم "چهره ب
می خوام بشنوم صدای پژواک رو / اما تو درصدد شنیدنِ خودِ صدا
نداری صبر برای بازگشت / عجله نکن میرسه خودش تنها
عجله نکن میاد با پای خودش / قدم زنان روی اتم های هوا
رقص اموجاِ صوت در حنجره / نور چشم با شعله ی عشق
دستات در آغوشِ رهایی / جسمی نیست برای بازآرایی
زحک پوشیده ی ساعدِ من / رگ های دریده بر ذهنِ من
روی کوه ایستاده بودند و نگاهشان را به گوشه ای دوخته بودند.
انها دوازده نفر بودند،ردای قرمز-سیاه رنگ و ماسک قرمز بالماسکه بدنشان را پوشانده بود. یکی شان گفت:
_احمق. همشون احمقن.
زمزمه ای در تایید این حرف بلند شد. همان صدا رو کرد به شخصی که جلوی همه استاده بود و گفت:
_کی باید حمله کنیم؟
مرد جواب اورا نداد. به جایش گفت:
_طلسم رو بخونین. (دستش را به طرف حنجره اش برد و جرقه ای کهربایی رنگ داخل ان رفت)
همه از او پیروی کرد،مرد دوباره شروع به صحبت کرد،صدایش
همیشه فکر کردهام چه قدر این جمله بیانصافیست که میگویند از هر چی بترسی سرت میآید، این تشویق به فکر نکردن در کنار تشویش سخت گیرد روزگار بر مردمان سختکوش، آزارم دادهاند. ترسهای بزرگ ترسهای کوچک را میخورند و کمیت ترسهایت را کاهش میدهند. برای آنهایی که کیفیت نمیفهمند خبر خوشیست. نمیدانم شاید خدا هم انسان را از ترس تنها ماندن و دیده نشدن آفرید اما اگر انسان پیش از آن که دنیایش به آخر برسد آخر دنیا را ببیند دیگر نخواهد ترس
بله من همونم که قدیم شاید شما بودید... الان شدم من :)
من همونی هستم که خیلی ها من و دوستانی که این مسئولیت رو دوش داریم، حنجره های نازنینمون پاره میشه، بهمون هزار تا لقب میدن و هزاران بدبختی دیگه...
داستان از این جا شروع می شه
ادامه مطلب
تا چندروز پیش نمیدانستم که تا چه میزان توسط آدمهای اطرافم، نِرد به نظر میرسم. مرتضی همین چند روز پیش گفت دخترها و پسرهای جوانی که در کلاس مقالهنویسی و سایر جلسات مقابلم مینشینند، با تقریب قابل قبولی، احتمالا بیشتر از نصف دیالوگهایم را نمیفهمند. یک بار هم «ن» در یکی از مطالب طنزش اسمم را آورد و گفت فلانی نرد است. هرچند که نرد بودن در فارسی -برخلاف انگلیسی- معنای اهانت آمیزی ندارد، اما خواص صاحبِ صفتِ نرد، در فارسی و انگلیسی و عبر
تا چندروز پیش نمیدانستم که تا چه میزان توسط آدمهای اطرافم، نِرد به نظر میرسم. مرتضی همین چند روز پیش گفت دخترها و پسرهای جوانی که در کلاس مقالهنویسی و سایر جلسات مقابلم مینشینند، با تقریب قابل قبولی، احتمالا بیشتر از نصف دیالوگهایم را نمیفهمند. یک بار هم «ن» در یکی از مطالب طنزش اسمم را آورد و گفت فلانی نرد است. هرچند که نرد بودن در فارسی -برخلاف انگلیسی- معنای اهانت آمیزی ندارد، اما خواص صاحبِ صفتِ نرد، در فارسی و انگلیسی و عبر
یک بیماری عفونی ویروسی دستگاه تنفسی فوقانی است که در مرتبه نخستین بینی را ذیل تأثیر قرار میدهد . گلو , سینوسها و حنجره هم ممکن است دچار شوند . نشانه ها و علامت ها ممکن است کمتر از دو روز بعداز قرار به دست آوردن در معرض ویروس ظواهر شود . اینها ممکن است مشتمل بر سرفه , گلودرد , آبریزش بینی , عطسه , سردرد و تب باشد . اشخاص معمولاً در هفت عدد روستا روز بهبود مییابند , البته بعضا از علامتها ممکن است تا سه هفته ادامه یابد . گاهی اوقات ممکن است اشخاص با مش
سرفه یک واکنش طبیعی و عادی بدن برای محافظت از گلو و مخاط مجرای تنفسی در برابر عوامل تحریک کننده می باشد.
برخی زمان ها سرفه های مزمن و ادامه دار به دلیل بروز حساسیت یا بیماری های مختلف رخ می دهد که بسیار آزار دهنده و آسیب رسان است.
افرادی که مبتلا به سرفه های ادامه دار هستند، شب ها و هنگام خواب بسیار معذب و آزرده می شوند. برخی از سرفه ها خشک هستند و بعضی سرفه ها مخلوط یا پربار نامیده می شوند.
سرفه های مخلوط همراه با خلط می باشند و حنجره صوتی را د
از بس عادت کردیم همیشه از زائر این سؤال بیخود را بپرسیم؛ "دستت به ضریح رسید؟ توانستی ضریح را ببوسی؟" رفته رفته خیلیها هدف اول و آخر زیارت را در همین دیدند که جواب آبرومندی برای این سؤال داشته باشند! می روند خودشان را به هر زوری که شده به ضریح می رسانند تا اگر کسی از آنها پرسید، که صد البته خواهد پرسید، با افتخار بگویند: بله دستم رسید و بوسیدم ضریح را. کاش این سؤال بیخود باب نمی شد، و خیلیها را به اشتباه نمی انداخت که: هر زورش بیش اجرش بیشتر! هر که
اگر کسی تمام روز دمخور آدمهایی بوده باشد که هیچ او را نمیفهمند، آدمهایی که گویی در دنیای دیگری سیر میکنند. اگر بقیهی روز سرش را گرم کرده باشد با کامپیوتر و کتابهای درسی. اگر کسی آخر شب را با بیات اصفهان لطفی گذرانده باشد و رقص پردهی حریر تراس را در باد آخر شب اردیبهشت تماشا کرده باشد. اگر کسی تنهایی آمده باشد بالای بالای بالا تا بن مویرگهای مغزش. اگر کسی آخرین کلماتی که خوانده است اشعار مولانا باشد در وصف شمساش. اگر کسی یک ساعت ت
قاعدتن بعد از نمازِ صبح کِ خوابت نَبَرد باید بنشینی دعا بخوانی یا قرآن تلاوت کنی تا از سفره ی پهن شده ی روزی خورده نانی برای روزِ پیشِ رو عایدت شود؛
امروز سحر را اما نشستم بِ گوش دادنِ سازِ تهمورسِ پور ناظری؛
چشم هایت را کِ ببندی در پشت پلک هایت می بینی کِ در لا بِ لای صدای بالِ فرشتگان کِ از دامانشان نقره می پاشند سحر هنگام بر روی سرِ گنجشک های ذکر گو، صدای ساز تمامِ ذراتِ عالم را بِ رقص در آورده است، رقصی سِحر آمیز و نیمه روشن...!و هنگامی کِ
2607 - «هوشنگ امیراحمدی» فعال اپوزیسیون، با اشاره به رویکرد تجزیهطلبانه گروه موسوم به «شورای مدیریت گذار» و حمایت «ربع پهلوی» از آن، اعتراف کرد: “شورای مدیریت گذار یک گروه تجزیهطلب است و آنهایی که این را نمیفهمند یا دیوانهاند و یا گاو و گوسفند! «حسن شریعتمداری» مدیر این گروه هم یک پانترکیسم است.”لینک کوتاه منبع: www.b2n.ir/mzdr125
دانلود فایل اصلی
تلخم
امروز کتابخونه ملی بودم و اینترنت اونجا وصل شده بود. با س کمی حرف زدم و گویا نگران و دلتنگ بود کمی. تلخم برای این تبعیض، برای این قطره چکانی وصل کردن اینترنت، برای نفهم بودن جا که نمیفهمد مردم درد دارند که اعتراض میکنند. این مردم چیزی برای از دست دادن ندارند. حالا تو بیا ۱۰۰ نفر را بکش و ۱۰۰ها نفر را دستگیر کن. زندان با زندان فرقی دارد؟ ما همه در زندانیم، زندانی بزرگ، زندان جاا.
آه که این وضع سامانی ندارد. این کشور وطن نمیشود. ناچار
اینکه مدام می گویند به جای عزاداری پول را خرج کمک به فقرا کنید مثل این است که بگویند دانشکده های علوم پزشکی را تعطیل کنید و پولش را خرج درمان کنید.
نمی فهمند که محرم دانشگاه آموزش انسانیت و ایثار است و دانش آموختگان آن پناه فقرا و بی پناهان اند.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
ادامه داستان در ادامه مطلب...
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.
یا زخم هایی سر گشاده که مرا به خودم عودت می دهد،
با کلماتی از حنجره به دنیای بیرون که تنهایی مرا تکثیر می کند ،
با کتاب های نخوانده ، با چشم های بسته دل به مفاهیم زده ،
با حافظه ای کوتاه که همه چیزی را از یاد برده و لکنت کلمات و فکر و نگاه و دست و پا و زبان .
این منم خیره در مغاک ، آشفته در تختخواب مالیخولیا .
این منم تخطئه در جهان سیمانی که باد طنین مرا به من باز می گرداند .
این منم پادشاه خودم ؛ در سرزمین بادها تکثیر می شوم در اصوات ...
این منم ...
در
من به اندازه موهای سرم تنهایی سفر رفتم و فیلم تو سالن سینما دیدم، کافه و رستورانش هم تنها بودم، بیمارستان که همیشه، ولی فقط این تنها بودن تو یه مکان عمومی برای فوتبال دیدنه که نمیچسپه بهم. الان سر بعضی بازی و نتیجهها با دوستام شرط میبندم، وسط شام خوردن و بازی دیدن معدود دخترهای فوتبالی خوابگاه خودگویی میکنم، به داور، بازیکن خودی و غیرخودی فحش میدم، توئیت ورزشی میخونم و هماتاقی متنفر از فوتبالم رو اینجوری با خودم همراه میکنم
پ ن: خطاب من به مفسدان اقتصادی: راحت به فساد خود ادامه دهید؛ انگار خود ملت میخواستند که فساد اقتصادی رواج داشته باشد.
پ ن: خطاب من به رئیسی: تو گفتی فقر را لمس کردم، شاید مردم از بس دورغ شنیده بودند، دیگر حرف راست را باور نمیکردند. و جالب این است که الان میگویند: اگر مسئولین قشر غنی جامعه باشند ، حرف و درد مردم را نمیفهمند.
خدایا این مردم را چه شده؟ تو آگاهی....من نمیدانم....
#خانه_دوست #مفسد_اقتصادی #رئیسی #فقر #درد_مردم #مسئولین_بی_درد #اشرافی_
✅ دعای عوام بهتر مستجاب می شود تا علما!
شخصی از آیت الله طباطبایی پرسید:
«این دعاهای عربی را که عامه مردم بخوانند، نمیفهمند؛ آیا خواندن همان الفاظ آن دعاها-بی آنکه معانی آن را بدانند-اثری دارد؟!»
جناب علامه طباطبایی فرمودند:
«اتفاقاً آن دعاها برای عامه مردم که زبان عربی و معانی آنها را نمیدانند بهتر مستجاب میشود! زیرا نفس خود را به نفس امامان (علیهمالسلام) متصل میکنند و از خدا میخواهند هر چه امامان با خواندن این دعاها میخوا
داشتن صدای خوب داشتن تنها نیاز یک خواننده حرفه ای نیست و شما اگر برای آینده کاری و حرفه ای شدن می خواهید شروع به خوانندگی کنید باید تکنیک های خوانندگی را یاد بگیرید گرچه صدای خوب و داشتن حنجره ی مناسب جز موارد اصلی خواننده شدن است ولی دانستن تکنیک ها و فوت وفن موسیقی نیز به همان اندازه اهمیت دارد و داشتن یک استاد مجرب و با تجربه کمک فراوانی به شما می کند.
ادامه مقاله در نکاتی در مورد خوانندگی
آموزش خوانندگی در کرج
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسدهیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فراتیک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پارهچه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشتحیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولیبگذارید به سن علی اکبر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند امادست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتیشیر در سینه بی کو
تا
حالا فکرکردید چرا با دیگران حرف می زنیم. خب معلومه، می خواهیم ارتباط
برقرار کنیم، اطلاعات بگیریم و کارهایمان را انجام دهیم. لازمه زندگی
اجتماعی برقراری ارتباط است که جز با حرف زدن و برقراری ارتباط کلامی،
امکانپذیر نیست. چگونه حرف بزنیم تا بیشترین تاثیر را در
شنونده بگذاریم؟ مهمترین مسئله در حرف زدن این است که شفاف و بدون ابهام
صحبت کنید یعنی رک و صریح اللهجه باشید. هنگام صحبت کردن از موارد زیر
پرهیز کنید:
- زیر لب سخن گفتن، مسلما دیگ
آخرین باری که آرزوی مرگ کردم را به یاد می آورم. وقتی بود که یک نابینا می خواست از پلی فلزی و بی حفاظ بر روی جوی آبی عریض رد بشود و چون با عصای سفیدش به هیچ نشانه ای نرسیده بود با شنیدن صدای پایم، از من کمک خواست:
-: " ببخشید اینجا پُل ه؟!..."
-: " بله آقا، اما چیزی نیست. راحت رد می شید..."
و بعد که او را به آن سمت پل هدایت کردم و تشکر آرامش را شنیدم تازه فهمیدم چه گفته ام!! " راحت رد می شید!"... بله، برای منی که چشم داشتم؛ دیدن آن پل درب و داغان و رد شدن از رو
خسته ام ... خیلی خسته ... از زندگی و همه ی آدمها خسته ام ... دیگه نمی خوام برای زندگی تلاشی بکنم ... حتی آینده ی بچه هام هم دیگه برام مهم نیست ... دیگه اینهمه زحمت و تلاش و بدو بدو بسه ... وقتی آدم اینهمه زحمت می کشه و همش بی نتیجه می مونه ... وقتی حتی نزدیک ترین آدمهای اطرافمون هم قدر نمی دونند و نمی فهمند ... یعنی فاتحه همه چی خونده شده ...
از قدیم و ندیم گفتند برای کسی بمیر که برات تب کنه ... و من توی این دنیا هیچ کسی رو ندارم که برام تب کنه ! هیشکی رو ندارم ...
شنیده بودم سوره هود پیامبر را پیر کرده اما به غلط فرض می کردند مفسران به خاطر آیه های عذاب بوده
امسال قاسمیان طور جگر سوزتری تاریخ را و تمدن را و حرکت و استقامت را تفسیر کرد که به معنای پیر شدن پیامبر خیلی نزدیکتر بود!
گفت غرض از این هزار سال انتظار برای ظهور منجی همان چیزی است که پیامبر را پیر کرد...همان چیزی است که انقلاب را قبول دارد ولی کودتا را نه
همان چیزی است که نمی گذارد تا جایی که بتواند نمی گذارد عثمان با شورش و چیزی شبیه کودتا از میان
مدتی هست پرتو های خورشید به خواب رفتند و ماه آسمان را با حضورش خوشحال خواهد کرد. درخت به دنبال پا دیگری برای رفتن است ، شنزار برای نسیم آواز می خواند و چقدر تنهاست صخره... .
برگ ها به قطره های کشیده شده باران لبخند می زنند و چقدر زمان گذشته از خوابی که لاکپشت در لاک خود آغاز کرده بود، رود مثل همیشه پیش می رود و چقدر تنهاست تپه... .
ابرهای خشمگین امشب تمام ستاره های مظلوم را بلعیده اند، اما جغد پیر بر لب لانه اش امیدوارانه خیره شده است، شلاق های آسم
من همون اول که با شهدا دوست شدم تصمیم گرفتم که شهدا رو به بچه های مدرسه معرفی کنم . خب مدرسه مون انجمنیه از این رو خواستم شهدا را به بچه ها معرفی کنم البته اینم بگم مدرسه مون عالیه هم بچه ها خوبن هم معلم هاو.... تقریبا هیچ وقتم جلوی فعالیت منو نگرفتن خدا خیرشون بده. بریم سراغ ادامه ی حرفام من سعی خودم رو کردم از طرفی موفق بودم و از طرفی نه . من نتونستم تقریبا کاری کنم بچه ها معرفت پیدا کنن به شهدا ولی توانستم تعدادی شهید رو به بچه بشناسونم الان بچه
کتاب که میخوانی، گاهی از حاشیهی کاغذ بیرون میافتی. فکرت پف میکند. جواب سؤالها را زیر دندانت مزهمزه میکنی. دوستداشتنهایت در دستها و چشمهای آدمهای امیدوار رنگی گره میخورد.
آدمها وقتی کتاب نخوانند، بیمنطق میشوند.
نژادپرست میشوند. مشکلاتشان را با داد و فریاد حل میکنند. حرفزدن درست یادشان میرود و کلمات زیر حنجرههایشان تلنبار میشوند، بیرون نمیآیند، خفگی میآورند.
فکر میکرد خفگی فقط در دریا نیست! برای
بندهخدا یعنی روحی که پذیرفته است حکم حق بر فکر و خیال و قلب و بدن او جاری باشد، اختیارش را به دست حق داده است، و این غیر از این است که انسان بیاختیار باشد، بلکه با اختیارش حکم خدا را اختیار کرده است و لذا میبینیم درظاهر و باطن کاملا تسلیم حکم خدا است.به قول مولوی :
این معیت با حق است و جبر نیست / این تجلی مَه است، اَبر نیست
یکی از جاهایی که عموماً حرف عرفا را نمیفهمند همینجا است. آن عارف، مدام به نفس امّاره گفته: تو حرف نزن، بگذار حق فرما
چت شده؟ میخوای حرف دلت رو با یک نفر تقسیم کنی و دلت نمیخواد راز دلت رو به کسی بگی؟
امشب وقتی آهنگ گوش میدادی چشماتو پشت پنجره ماشین بستی و لبخند زدی. نمیخوای برای یک نفر تعریف کنی که داری توی رویاهات با کی میرقصی؟ امشب 30 تومن عیدی گرفتی و یهو دلت خواست وسط خیابان از ماشین پیدا بشی و بری قنادی. شیرینی استانبولی بخری و با دست خودت دونه دونشون رو توی دهن آدمهایی بزاری که زیر بارون خیس شده بودن و چتر نداشتن. امشب انگار دوباره همون ظهر پر ب
گمان کردی نفهمیدم ؟ من همه چیز را می دانم . خونِ روی دیوار را دیدم . آخرین زوزه ی دردناکش را شنیدم و لرزیدم . تکان تکان خوردن مردمک های نمناکش را به خاطر سپردم ، من پنجه هایی که آخرین رمق را بر گلوگاه زمین ریختند و فشردند ، و فشردند ، و فشردند ؛ بر حنجره ی جهان حس کردم
و چشم های تو را ؛ ای محبوب ترین من !
و اشک هایت را . اشک هایت ؟
از آنها وام دار کدام ابر بودی ؟ کدام آسمان را بازیچهی زنشِ آرام پلک هایت کردی که می باریدی و داشتی جهان را در بارانی غری
یک بیماری ویروسی، مثل سرماخوردگی یا آنفولانزاسرفه ای که هفته ها بعد از بیماری ویروسی ادامه دارهبا این حال، سرفه خشک می تونه ناشی از مشکلات دیگه باشه، مثل:
آسمرفلاکس معدهسیگار کشیدنحساسیت آلرژی (تب یونجه) به دلیل استنشاق موادی که بهش حساسیت دارید، از قبیل گرده، گرد و غبار یا حیوانات خانگیترشح پشت بینی (تخلیه مخاط بینی از بینی و یا سینوس های بینی که به عنوان سندروم حاد تنفسی شناخته میشه)التهاب حنجرهسرفه های روزمره (سرفه که فقط در طول روز وجو
اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز به جان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل،ز خاطرش بگذار جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر
خلوت دلگیری است خلوت من:
نه هوای اشراق دارد و نه هوای غم و جدایی
فقط دلگیر است.
صدایم بی انرژیست:
پس مینویسم
صدایم هست
ولی قدرت دستور به حنجره ام را ندارند
و
پاهایی که دیگر خسته از تکرار رفتن شده اند.
برای پاهایم بازگشت مفهومی ندارند!
آنها فقط می روند و این منم که:
می روم که بروم و می روم که بازگردم.
بی خیالش داشتم میگفتم:
خلوت دلگیری است خلوت من:
نمی دانم اصلا دلگیری چیست!؟
ولی بی نام و نشان نمی توان رها کرد فرزند خود را
فرزند بی چاره ی من
آها!
بی چ
عالم هوشیار است.کوهها میشنوند؛ درختها میفهمند؛ دریاها در دل غوغا دارند؛ آسمانها چشم به راهند.مورچهها، گلها، سبزهها، حواصیلها... همه در اوج آگاهیند و کمال شور و اشتیاق...برای همین نباید یکه بخوری وقتی میبینی قد کشیدن حیات را بین این خاکسترها و آهنپارهها...#درست_زیر_پای_ابومهدی #شب_جمعه
پ.ن: تصویر را ۱۰ روز پس از حادثه، گرفتم. از خرابههای ماشین ابومهدی در گوشهای از بغداد؛ جایی که سبز شده بود. درست زیر پای ابومهدی. درس
اخر که میبوسم تو را در انتهای این کتاب♥️اخر بغل می گیرمت در چهار راه انقلاب
اخر که می فهمند همه محو نگاه تو منمیک شب تورا میبوسمت حتی اگر باشد به خواب♥️
هر بار اسمت امده شعری شدی در دفترمشب ها بغضم گریه شد وقتی نبودی وقت خواب♥️
یک بار خوابم امدی از گریه ها دورم کنیگفتی که تو مال منی حالا در اغوشم بخواب♥️
اغوش تو در خواب و چون دیوانه ها بوییدمت♥️ای کاش روزی هم نبود و خواب بودش افتاب
چون ماه دوری و دلم در ارزویت مانده استوقتی به فکرم نیستی
اکثر مواقع نیازی به اظهارِ نظرِ تو نیست ، مثلا با دوستت که رفتی خرید اگر دلش چیزی خواست اما با سلیقه تو متفاوت بود نیازی نیست که او را از انتخابش دلسرد کنی ؛ البته اگر واقعا بر اساس تجربه و علم و دانشی که داری می دانی که جنسِ خوبی ندارد و یا مشکلاتی دارد آن وقت نظرت را به دوستت بگو .
بارها شاهد این بوده ام که طرف محصولی را دوست دارد اما بخاطر اظهار نظر دیگران بر خلاف میل خود عمل می کند و محصول پیشنهادی دیگران را می خرد ، خدا نکند که بعد از خریدن ،
و این را هم
پرسید که چه کسی بهتر از دیگران مسائل دیوید هیوم را پاسخ داد؟ یعنی پرسشهایی که
به صورت اشکال و شبهه بهجا ماندند از سوی چه کسانی جوابهای موفقی گرفتند؟
عرض میکنم
که هیچکس؛ زیرا هیوم، از نظر خودش، اصلا مسئله و اشکال و شبههای مطرح نکرده بود
که برای آن دنبال پاسخ باشد. آنچه فیلسوفان بعدی از هیوم فهمیدند با مقصود خود او
اختلاف فاحشی داشت. هیوم شکاکیت خود را مسئله نمیدانست و آن را پرسشهایی بهشمار
نمیآورد که باید پاسخ د
والدین باید کاری کنند تا بچه ها از این شب لذت ببرند. اما چگونه؟
1- اهمیت این شبها را برایشان توضیح دهید.
2- بچه ها را مجبور نکنید تا ساعتها در یک مکان (مانند شما) بی حرکت بنشینند.
3- یا برای اینکه ساکت باشند و شلوغ نکنند یک گوشی یا تبلت به دست آنان ندهید.
**اگر گوشی دستشان باشد چیزی از شب قدر نمی فهمند و اگر خسته شوند از این شب بیزار میشوند.
4- در مجلسی شرکت کنید که بچه ها توانایی بازی با
هنسالانشان را داشته باشند. (گاهی بازی کنند گاهی پیش شما باشند و
زنی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای در کادر بزرگی دیده می شود با تابلوی «اتاق عمل». چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح از آن خارج می شود. زن نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. زن با چهره ای آشفته به او نگاه می کند ... دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه، نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه
زهرای بابا سلام
امروز ده ماه است که دیگر در خانه نیستی. هر جا می رویم نبودت خودش را فریاد می زند. این روزها پارسال خیلی روزهای شادی بود. با چه ذوقی خانه را تمیز می کردیم و آماده می شدیم که شما را ببریم خانه پدر مادربزرگها. اما امسال نمی دانیم چه بکنیم. هوای هیچ جا را نداریم. نه می خواهیم اینجا بمانیم و نه مایلیم برویم جایی برویم. هر جا برویم هر لحظه سفر یاد تو خواهد بود و خانه هر کدام برویم جای خالی تو آزار دهنده. نمی دانم این بلا چه بود ولی قسمت ت
۱. هنگام ورزش، باید مجاری تنفسی مانند، بینی، حلق و حنجره و برونشها که هوا را به داخل ریهها هدایت میکنند کاملاً باز باشند. بنابراین باید دقت کرد که شخص دچار گرفتگی بینی و یا لوزههای بزرگ و متورم و برونشیت نباشد.۲. کبد، جهازهاضمه، قلب و ریهها باید سالم باشند و اعمال خود را تقریباً بهطور صحیح انجام دهند.۳. ورزش باید تا حد امکان در هوای آزاد انجام شود.۴. هنگام ورزش نباید لباس زیاد به تن کرد و کفشها نیز باید فاقد پاشنه باشند.۵. سطح بدن باید
حرف دارم ، زیاد هم حرف دارم...آنقدر حرف دارم که در گلویم گیر کرده است...جایی بین زبان و قلبم گیر کرده است و مردد میکند از گفتن و میشود یک سکوت دردناک...یا نه شاید هم جایی میان مغز وقلبم درگیر شده است.....دقیق نمیدانم فقط میدانم که گیر کرده است و خیال آمدن ندارد......سکوتی که نه حرف میشود و نه اشک به بغضی غریب در حنجره ام تبدیل میشود...نمیدانم چه کسی به ساز حرف هایم دست زده است که چنین ناکوک و بد نوا شده است....و باید گشت و پیدا کرد کسی را که بلد باشد کوک کن
همین!
+دلم سکوت میخواد و یه خواب سنگین!
...
امروز همکلاسیم سر یه قضیه ای میگفت فاطمه چرا انقدر شبیه یه آدم حسود شدی!
حسود نیستم...فقط خیلی خیلی حساس شدم!بیخودی!
یه بشکن بزن تا برات کل غوره های تاکستانو آب بگیرم!
...
استاد گفت چرا جبرانی رو نیومدی؟
گفتم هوم استاد یادم نیس ولی حتما دلیل موجهی داشتم!
استاد
...
از انتظار متنفرم!
...
بابا میگه ایشاالله قبول نشی!میگم چرااا؟میگه الان قبول نشی بهتره تا مرحله اخر قبول نشی...استدلالش لای تارهای صوتی حلق و ح
امروز شنبه است . صبح شنبه است و نمیشه باهات حرف بزنم . اونایی که تلگرام و واتس آپ رو میبندند و تعطیل می کنند نمی دونند یا نمی فهمند که دنیای کسانی را داغون می کنند؟
دیروز مهمون داشتم . از مامانم گله کردم . هرچند می دونم فایده نداره ولی خب گاهی دل آدم میگیره دیگه .
آدم از یه دقیقه یا یه روز دیگه ی خودش خبر نداره. چه می دونستم ممکنه شرایطی پیش بیاد که هیچ جوره نتونی با کسانی در ارتباط باشی که ازت دورند؟ اون هفته صبح شنبه هرچی زنگ زدم و پیام دادم ج
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن میگوید
مرگ با خوشه انگور میآید به دهان
مرگ در حنجره سرخ گلو میخواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان میچیند
مرگ گاهی ودکا مینوشد
گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد
و همه میدانیم
ریههای لذت، پر اکسیژن مرگ است
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای
صدا می
یک روایت قشنگ شنیدم که گفتم برای شما هم بگم
یک روز مردم مصر پیش فرعون آمدند و گفتند که : آهای فرعون ببین چند وقتی هست که باران نیامده و خشکسالی شده، تویی که ادعای
خدایی میکنی خب یک دعایی یا کاری انجام بده که باران بیاید.وقتی یاران حضرت موسی این حرف ها را شنیدن ته دلشان گفتند: خب دیگه
وقتی فردا باران نیامد این مردم هم می فهمند که فرعون یک دروغگو هست. فردا شد و باران آمد.اصحاب تعجب کردند و حضرت موسی هم
دلیل را از خدا پرسید. خدا گفت: دیشب فرعون روی
نقد رمان بار هستی: واگویه ی درونی زنان و مردانی است که نه لذت زندگی را می فهمند و نه لذت مردن را.
نقد رمان بار هستی نوشته ی میلان کوندرابار هستی، نمادی از باری است که فیلسوفان و دانشمندان غربی بر دوش مردمانشان گذاشته اند و آن ها را به رنجی انداخته اند که ناگفتنی است.
داستان کتاب از زبان یک زن و مرد است.اما در حقیقت واگویه ی درونی زنان و مردانی است که نه لذت زندگی را می فهمند و نه لذت مردن را.مجبورند زندگی کنند و برای رفع ناراحتی های زندگی شان ت
پرچمهای سیاه سر برآوردند و سرها بردند. یکی، دوتا، سه تا، هر روز بیشتر و بیشتر. کودک، نوجوان، جوان، پیر. پرچمهای سیاه، ته دلمان را لرزاند. نکند روزی ....
آن مرد آمد. در باران بود یا آفتاب، نمیدانم. اما آمد و در باران و برف و آفتاب و مهتاب ماند. با گامها و نگاه پر صلابتش، لبخندهای پدرانهاش و آرامش وجودش ته دلمان را قرص کرد. دیگر خبری از ترس نبود که آن مرد و ترسها، دلهرهها را با خود برد.
یک جمله بیشتر نبود. خبر، خبر رفتن مرد بود. برای لح
فتوکلیپ «هوای تهی از ترانه» استاد کریم رجبزاده در وبگاه آپارات
نشسته ابر بهروی تمامِ پنجرهها
کشیده خطّ غریبی بهباغِ خاطرهها
میان آنهمه آوازها که ذکرش بود
«سکوت، دستهگلی شد میان حنجرهها«
مرا به آنسویِ دیوارِ آهنی ببرید
و یا دری بگشایید رو به منظرهها
دراین هوای تهی از ترانه میمیرم
دلم گرفته برای صدای زنجرهها
اگر امیدِ حضور تو آفتاب نبود،
شکسته
یک سرطان کشنده و خطرناک که اول از همه گلوی شما را میگیرد! درباره سرطان حنجره و علائم آن چه میدانید؟ ارتباط سیگار و الکل با این سرطان چیست؟ مجله دلتا پزشک خانواده شما است؛ با ما همراه باشید.
آیا سرطان حنجره یک سرطان گلوگیر و کشنده است؟! علائم این نوع سرطان چیست؟ سرطان همیشه با تمام انواع مختلفش دردسر ساز است؛ از سرطان های شایع مثل پروستات و سینه گرفته تا سرطان دهان، سرطان گلو و حنجره!
درباره سرطان گلو یا حنجره چه میدانید؟ علائم سرطان
هیچوقت شرایطش پیش نیومد که گل بزنم و لباسم رو هلیکوپتری دور سرم بچرخونم. یا اینکۀ روی زانوهام شیرجه بزنم و دست به سینه برای دوربینها ژست بگیرم. اون ترمی هم که توی دانشگاه فوتسال داشتیم، اون زمانهایی که بچهها رو پام نمیاومدن و مجبور نبودم پاس گل بدم، مربی از زمین بازی میکشیدم بیرون.هیچوقت نشد با دوستان بریم آزادی و با بردهای پرسپولیس و تیم ملی حنجرههامون رو به فنا بدیم. سهم ما فقط دیدن چندتا برد و باخت حساس وسط چارسو بود و ام
تا حالا روی یک خط مستقیم راه رفتید؟ تا حالا شده پاتون رو روی سرامیکی بذارید بدون اینکه روی مرزش با سرامیک کناری بره؟ تاحالا به پاهاتون نگاه کردید که هر گام رو چطور برمیدارید؟ در این مواقع به چی فکر میکنید؟ این درست زمانیست که کلی افکار متفاوت از ذهنتون عبور میکنه و اگر یکی بپرسه به چی فکر میکردید حتی نمیتونید انتخاب کنید و یکی رو تعریف کنید!
درست همون شبهایی که رو دست پدرم خوابم میبره یا خودمو تو آغوش مادرم میاندازم و در دلِ تاریک
آیا کودکان متوجه حرفهای ما میشوند؟ بهتر است بدانید که کودکان یک رباط هوشمند در منزل شما هستند و همه حرفها و حرکات شما را ضبط میکنند. حقیقت این است که کودکان به همه صحبتهای پدر و مادر گوش میدهند و تمام حرفهایشان را میفهمند و بعدها به خودتان تحویل میدهند. همچنین بیشتر از تصور شما توانایی درک کلامی دارند. در ادامه مقاله به توضیحاتی در زمینه توانایی درک و فهم کودکان نسبت به صحبتهای اطرافیان خواهیم پرداخت.
برای دریافت مشاوره د
حتّی اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ
و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را آنگاه که لب به سخن گشودم
سخن گفتن یک ابزار مهم ایجاد ارتباط است و قوهای است که خدای متعال برای سهولت ایجاد ارتباط در اختیار انسان قرار داده است. شاید بخاطر ظرافتهایی که این نعمت الهی دارد کمتر کسی سعی بر تفکر در اسرار و رموز آن کرده باشد. در واقع یکی از شاخصههای تمایز انسان از غیر خودش نطق میباشد. نگریستن به ا
کفر صوفیه و وحدت وجودیها در کلام علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه
علامه محمد تقی مجلسی قدس الله روحه الشریف در کتاب شریف لوامع صاحبقرانی در مذمت صوفیه مینویسد:
بسیار است که ملحد میشوند به نادانی چون عبارات صوفیه قریبست به عبارات ملاحده و مثل عبارت ملاحده مثل عبارت حدیث قدسی که الحال گفته شد جمعی حلول میفهمند و جمعی اتحاد و جمعی به وحدت وجود به نحوی که خود میفهمند و همه کفر است.
لوامع صاحبقرانی، تألیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۷، ص
کفر صوفیه و وحدت وجودیها در کلام علامه محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه
علامه محمد تقی مجلسی قدس الله روحه الشریف در کتاب شریف لوامع صاحبقرانی در مذمت صوفیه مینویسد:
بسیار است که ملحد میشوند به نادانی چون عبارات صوفیه قریبست به عبارات ملاحده و مثل عبارت ملاحده مثل عبارت حدیث قدسی که الحال گفته شد جمعی حلول میفهمند و جمعی اتحاد و جمعی به وحدت وجود به نحوی که خود میفهمند و همه کفر است.
لوامع صاحبقرانی، تألیف علامه محمد تقی مجلسی، جلد ۷، ص
قوانین مورفی چیست؟ آیا واقعیت دارد؟
وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!، بارون روزی میاد که رفته باشی کارواش، تو ظرف آجیل اولین چیزی که میخوری بادوم تلخه، وقتی تو ترافیکی همیشه لاین بغلی خلوتتره ، وقتی دنبال چیزی میگردی قطعا تو آخرین قفسه است، اینکه ترافیک در مسیرت زیاد باشه یا نه بستگی به این داره که دیرت شده یا خیر، وقتی چیزی را دورمیندازی تازه بهش احتیاج پیدا میکنی، وقتی چیزی را گم کردی، پیداش نمیکنی مگر اینکه یکی جاش خریده ب
متأسفانه دیگر هیچ فردی که واقعا برایم ارزشمند باشد، باقی نمانده. میآیند، میروند، و من لحظهای نگاه میکنم، لحظهای دوستشان میدارم، تخطئه میکنم، زیر لب و نه حتی آنطور که زحمت صدایی بلند به حنجرهام تحمیل کنم، فحشی میدهم، و بعد میگذرم. دیگر منتظر هیچکس نمیمانم، بیشتر آزار نمیبینم، بیشتر سرک نمیکشم، بیشتر جستجو نمیکنم، حتی رد هم نمیشوم، آنها رد میشوند و من حتی زیرچشمی رفتنشان را دنبال نمیکنم.
این یعنی بیشتر، زن
من معلم هستمهر شب از آینه ها می پرسم :به کدامین شیوه ؟وسعت یاد خدا را بکشانم به کلاس ؟بچه ها را ببرم تا لب دریاچه ی عشق ؟غرق دریای تفکر بکنم ؟با تبسم یا اخم ؟با یکی بود و نبود ؟زیر یک طاق کبود ؟یا کلاغی که به خانه نرسیدقصه گویی بکنم ؟تک به تک یا با جمع ؟بدوم یا آرام ؟من معلم هستمنیمکت هانفس گرم قدم های مرا می فهمندبالهای قلم و تخته سیاهرمز پرواز مرا می دانندسیب هادست مرا می خوانندمن معلم هستمدرد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن همگی مال منست ،من مع
قوانین مورفی چیست؟ آیا واقعیت دارد؟
وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!، بارون روزی میاد که رفته باشی کارواش، تو ظرف آجیل اولین چیزی که میخوری بادوم تلخه، وقتی تو ترافیکی همیشه لاین بغلی خلوتتره ، وقتی دنبال چیزی میگردی قطعا تو آخرین قفسه است، اینکه ترافیک در مسیرت زیاد باشه یا نه بستگی به این داره که دیرت شده یا خیر، وقتی چیزی را دورمیندازی تازه بهش احتیاج پیدا میکنی، وقتی چیزی را گم کردی، پیداش نمیکنی مگر اینکه یکی جاش خریده ب
جزر آمده و حال مرا مَد کرده
بغض آمده، از حنجره ام رد کرده
من این چمدان، تو ساک ها را بردار
بدجور دلم هواى مشهد کرده
پ.ن۱:
الان تو راهآهن هستیم و داریم پدربزرگ و مادربزرگ جان(همون پدربزرگ و مادربزرگی که من تا حدود۴سالگی پیششون بزرگ شدم و بشدت هم دیگر رو دوست داریم و کلا با اختلاف فراوان منو از نوههای دیگه و داییهام و خالههام دوست دارند) رو داریم راهی مشهد میکنیم و من چقدر دلتنگ حرم و مشهد هستم
نمیدونم چرا این سری که دارند میرند مشهد یه
درباره این سایت